هرکس که ز حال من خبر یابد
هرکس که ز حال من خبر یابد
هرکس که ز حال من خبر یابد
بدعهدی تو به جمله دریابد
بدعهدی تو به جمله دریابد
بدعهدی تو به جمله دریابد
بر من غم تو کمین همی سازد
بر من غم تو کمین همی سازد
بر من غم تو کمین همی سازد
جانم شده گیر اگر ظفر یابد
جانم شده گیر اگر ظفر یابد
جانم شده گیر اگر ظفر یابد
عشقت به بهانه ای دلم بستد
عشقت به بهانه ای دلم بستد
عشقت به بهانه ای دلم بستد
ترسم که بهانهٔ دگر یابد
ترسم که بهانهٔ دگر یابد
ترسم که بهانهٔ دگر یابد
خواهم که دمی برآورم با تو
خواهم که دمی برآورم با تو
خواهم که دمی برآورم با تو
بی آنکه زمانه زان خبر یابد
بی آنکه زمانه زان خبر یابد
بی آنکه زمانه زان خبر یابد
دی بنده به دل خرید وصل تو
دی بنده به دل خرید وصل تو
دی بنده به دل خرید وصل تو
امروز به جان خرد اگر یابد
امروز به جان خرد اگر یابد
امروز به جان خرد اگر یابد
زان می ترسم که هر متاعی را
زان می ترسم که هر متاعی را
زان می ترسم که هر متاعی را
چون نرخ گران شود بتر یابد
چون نرخ گران شود بتر یابد
چون نرخ گران شود بتر یابد